امروز داشتم به یک سری وبلاگ جدید سر میزدم.....متوجه شدم که تنها اسمی که روی نوشته های خودم میتونم بذارم یک مشت چرت و پرته!!!خودم رو در حد دختر های ۱۶ ساله ای دیدم که میشینن از پسری که سر راه مدرسه بهشون شماره داده عاشقانه حرف میزنن!!!


یه لحظه چندشم شد و خواستم تمام آرشیو رو پاک کنم...اما جرأتش رو نداشتم ...آخه از وقتی اینجا متولد شده ٬دیگه ورق پاره های دفترم رو فراموش کردم.....و پاک کردن آرشیو یه جورایی مثل سقط جنین میمونه برام..هرچند با سقط جنین موافقم اما این نوشته ها که ناخواسته نبودن!!!


خلاصه این شد که این نوشته ها هنوز سر جای خودشون هستند...اما فکر من جای دیگر است!!به فکر تغییرم....هیچ دقت کرده ای این روزها مدام و مداوم در حال تغییرم؟؟

عجیب این آدم هایی که منم رو دوست دارم!!روز به روز زیباتر میشوم...

قیمت هر چه شما بگویید....

کاملا بدون شرح....

 چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟
دوره ارزانی است! ـ
چه شرافت ارزان
تن عریان ارزان
و دروغ از همه چیز ارزانتر
آبرو قیمت یک تکه نان
و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان!
ـ
 
دکنر شریعتی
 






 


گاهی اوقات به زنده بودنم شک میکنم!!گاهی هیچ علایم حیاتی نشان نمیدهم...


علایم حیاتی من به نبض و ضرب آهنگ نفس هایم ختم نمیشود....


نمیدانم چرا درست در مواقع حساس میمیرم!!این هم یک جور گشادی است دیگر!!


من پاستیل میخواهم...آدامس خرسی میخواهم....رژ لب قرمز با طعم توت فرنگی.....کودکی هایم را میخواهم....عروسک پارچه ای قرمزم را...


من همخوابگی میخواهم...با مادرم!!


من واژه نمیخواهم....میخواهم انگشت بزنم تا بالا بیاورمشان....


من فکر نمیخواهم...چرا کپک نمیزند؟؟؟


من از همه ی چیزهای مصلحتی دنیا متنفرم......از کلاه هم خوشم نمی آید...

دورم............از همه................خیلی دور.......




...و این راضیم میکنه....





وصیت عجیب مرحوم حسین پناهی

عکس : مزار حسین پناهی

 
خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش
ماییم که یا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم هر پسین

 
 

 

وصیت عجیب

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش میطلبم.

این متن در عین سادگی چه حرفها برای گفتن دارد!!!