این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.



باز درد اَمونم رو بریده....باز گیر میدم به عزیزترینم....واذیتش میکنم....باز حالم از خودم بهم میخوره....باز....


این ها بهای زن بودنه!!

اینکه کلی از روزهای سال رو به افسردگی بگذرونی...

اینکه اونقدر حساس شی که بقیه ترجیح بدن کلا باهات صحبت نکنند که یه وقت ناراحت نشی....

اینکه اونقدر سگ بشی و به همه بپری که بعد نتونی دیگه سرت رو بالا بیاری و توی چشماشون نگاه کنی!!

اینکه هرچی عشقت صبوری میکنه و کوتاه میاد تو روتُ زیادتر میکنی و بی اراده هرچی میتونی بهش میگی!!

اینکه گریه میکنی...گریه....کلافه ای از کشیدن درد...


نه اینها فقط بهای زن بودن نیست...بهای این هم هست که بهشتی که وجود ندارد زیر پای تو باشد...


خدایی که وجود نداری چرا این روز های ت -خ - م-ی باید مدام برام تکرار شه؟؟


این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وقت هایی هست که همه چیز دست به دست هم میدهد تا اتفاق هایی بیافتد که دوستش نداری...از خودم عصبانیم...این روزها زیاد بچه میشوم...نه بچه ی خوب و آروم و دوست داشتنی...از اون بچه های لوس بهانه گیر که کسی طاقتش را ندارد...


دلم آغوش میخواهد....دل ِ من ..نه اون بچه ی بهانه گیر..آغوش و سکوت...نه ...آغوش و سکوت و اشک....


زیاد نیست ..زیاد نیست وقتی از تمام سهمت از دنیا  همین را بخواهی...