من از این نزاییدن بیزارم... واژه ها جایی درون من گیر کردند و من نمیدانم دقیقا کجا!!حتی با فشارهای متوالی من خارج نمیشوند...حتی نمیمرند!!!  لعنتی....لعنتی....



پ ن : دلم میخواهد فقط من باشم و تو باشی ....پاهایمان را از بام تهران آویزان کنیم ..حرف بزنیم....سیگار بکشیم و نسکافه بخوریم....

نظرات 1 + ارسال نظر
مثل هیچکس سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ http://paaeez.blogsky.com

آره سخته این لعنتی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد