وقت هایی هست که همه چیز دست به دست هم میدهد تا اتفاق هایی بیافتد که دوستش نداری...از خودم عصبانیم...این روزها زیاد بچه میشوم...نه بچه ی خوب و آروم و دوست داشتنی...از اون بچه های لوس بهانه گیر که کسی طاقتش را ندارد...
دلم آغوش میخواهد....دل ِ من ..نه اون بچه ی بهانه گیر..آغوش و سکوت...نه ...آغوش و سکوت و اشک....
زیاد نیست ..زیاد نیست وقتی از تمام سهمت از دنیا همین را بخواهی...
سلام خوبی؟؟
وبلاگ زیبایی داری و من ازش خوشم اومد
خوشحال میشم اگه به من و وبلاگم سربزنی و نظرتو راجع به تبادل لینک بگی
فعلا
سهم ما..
خدا هم سهممان را مچاله کرده انداخته گوشه ای خاک میخورد..
خدا.....اون خدایی که همه میشناسن سهم هیچ کس رو نداده..نمیده....نخواهد داد!
به این خواسته ی کوچیک و در عین حال بزرگت می گن بهانه های ساده ی خوشبختی...
آره ...همینه.... :)
خوبُ بعضی های دنیای ساده و ساکت و شخصی و عاشقانه دوس دارن. بعضی هم شلوغی و خوشی و تنوع
بهر حال هر کسی لایق نو نیست...
حامد جان این نظر برای همین پست بود؟؟!!!