تمام وجود بعضی آدم ها(آدم که چه عرض کنم!!!) رو دروغ و تعفن گرفته....حالم ازشون بهم میخوره....چقدر راحت هم ادعای پاکی میکنن...پشت همون دین مزخرفشون قایم میشن!!نماز میخونن....روزه میگیرن.... چیزی به اسم وجدان و انسانیت براشون تعریف نشده اس....
دیگه مطمئن شدم آدم ها هر چی هستن لایقشن....هر بلایی سرشون میاد سزاوارشن....
پ ن :مگه خواب آرامش رو ببینی...بعید میبینم حتی خوابش رو ببینی...اینی که هستی لایقشی..هیچوقت هم یه زندگی عادی نخواهی داشت...نتیجه ی کارات رو داری میبینی...بازهم خواهی دید...
تا حالا نمیدونستم سر کشیدن ِ خشم ممکنه اینقدر تهوع آور باشه....
نمیدونستم مقاومت کردن در برابر بعضی وسوسه ها فقط همون لحظه زجر آوره و بعدش این همه لذت بخشه....
نمیدونستم اصلا بازیگر ِ خوبی نیستم وقتی ازم میخوان فیلم بازی کنم و دروغ بگم مثل ِ بچه ها لکنت ِ زبون میگیرم و چشمام زود من رو لو میدن.....
نمیدونستم اینقدر آدم ِ خوبی اَم!!!چقدر دلم میخواد انگشت بزنم و بالا بیاورم خوبی و شخصیتم رو تا دیگر نگران ِ چیزی نباشم....
پ ن : امروز کلا ت - خ -م - ی بود....
آغوش میخواهم...آغوش ِ مادرم...از اینکه نمیتونم بالشت و پتویم رو بر دارم و مثل ِ قدیما به امنیت ِ آغوشش پناه ببرم بغضم میترکد...