گوشه ی اتاق نشستم با پتویی که سخت در آغوشش گرفتم...با یک لیوان نسکافه ی داغ ....خاطره ها ..واژه ها به ذهنم هجوم میارن اما من نمیتونم ثبتشون کنم...باز زاییدن برام تداعی میشه و باز به این نتیجه میرسم که من هیچوقت توانایی زایش ندارم...
هوای امروز خاطره هایی رو برام بازتولید میکنه که مثل فیلم از جلوی چشمهام عبور میکنه و من فقط تماشا میکنم..تماشا میکنم و تلاش میکنم برام حسی ایجاد نکنه....
از این روزهای تخمی که من یک زن واقعی میشم بیزارم....
پ ن : خودت رو تکون بده دختر!!!تکون بده!!!!!باید این راه رو تا آخرش بری......باید....
نویسنده این متن من نیستم....
من دلم می خواهد یک زن باشم... یک زن آزاد... یک زن آزاده زن من یک موجود مقدس است؛ نه از آن ها که تو در گنجه می گذاریشان یا در پستو قایم می کنی تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد. نه بدنش و نه روحش را نمی فروشد، حتی اگر گران بخرند. اما هر دو را هر وقت دوست داشته باشد هدیه می دهد؛ به هر که بخواهد، هر جا .ـ
|
زن من یک موجود مستقل است. نه به دنبال تکیه گاه می گردد که آویزش شود، نه صندلی که رویش خستگی در کند و نه نردبان که از آن بالا برود.
زن من به دنبال یک همسفر است، یک همراه، شانه به شانه. گاه من تکیه گاه باشم گاه او. گاه من نردبان باشم ، گاه او. مهر بورزد و مهر دریافت کند.ـ
زن من کارگر بی مزد خانه نیست که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد
و دست هایش همیشه بوی پیاز داغ؛ که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی
دوختن باشد. روزها بشوید و بساید و عصرها جوراب ها و زیر پوش های شوهرش را
وصله کندـ
زن من این ها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی
کد بانو!!!! ـ در خانه ی زن من کسی گرسنه نیست ، بچه ها
بوی جیش نمی دهند، لباس ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛
اگر عشق باشد، اگر زندگی باشد!ـ
زن من یک موجود سنگیِ بی احساس و بی مسئولیت هم نیست؛ ظرافتش، محبتش، هنرش، فداکاریش ، شهوتش و احساسش را آنگونه که بخواهد خرج می کند؛ برای آنهایی که لایق آن هستند.ـ
زن من تا جایی که بخواهد تحصیل می کند، کارمی کند، در اجتماع فعال است و برای ارتقاء خویش تلاش می کند. نه مانع دیگران می شود و نه اجازه می دهد دیگران او را از حرکت بازدارند. گاهی برای همراهی سرعتش را کم می کند اما از حرکت باز نمی ایستد. دستانش پر حرارتند و روحش پر شور؛
من یک زنم ... نه جنس دوم... نه یک موجود تابع... نه یک ضعیفه ... نه یک تابلوی نقاشی شده، نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی، نه یک کارگر بی مزد تمام وقت، نه یک دستگاه جوجه کشی.ـ
من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم ، بی آنکه دیگری را
بیازارم... فرای تمام تصورات کور، هنجارهای
ناهنجار،
تقدسات نامقدس!ـ باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم
خیانت کنم، بی تفاوت و بی احساس باشم، بی ادب و شنیع باشم، بی مبالات و
کثیف باشم. اگر نبوده ام و نیستم ، نخواسته ام و نمی خواهم.ـ
آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد، احترام می خواهد و
احترام می کند. ـ
من به زن وجودم افتخار می کنم، هر روز و هر
لحظه ... من به تمام زنان آزاده و سربلند دنیا افتخار می کنم و به تمام
مردانی که یک زن را اینگونه می بینند و تحسین می کنند....
امشب از اون شبهایی بود که همه چیز پشت لبخند همیشگیم پنهان شد....از اون وقتهایی که هر چی اطرافت شلوغتره بیشتر احساس تنهایی میکنی....
از صبح تا حالا قورتش دادم....حالا..هیچ کس نیست....من و اتاقم.....
این چند روز منتظر یه نشونه بودم تا تصمیمی رو که تازگی ها در گرفتنش شک داشتم بگیرم...
میدونم منتظر نشونه بودن خیلی عامیانه و احمقانه است...اما بعضی اتفاقات ارزش تأمل کردن رو دارند...مخصوصا اگر به آینده ات مربوط شه...امروز اون اتفاق افتاد و من خنده ام گرفت که چرا حتی لحظه ای شک کردم در گرفتن این تصمیم...تنها چیزی که آزارم میده کسی هست که جزئی از منه....اما کفه ی ترازو خیلی به اون طرف سنگین شده مهربون...
الان اونقدر بغض گلوم رو فشار میده که قادر به نوشتن نیستم....